* چرا امامت و جانشینى حضرت على علیه السلام با ذکر نام ایشان صراحتا در قرآن کریم نیامده است؟
جواب این سؤال را طى چند مرحله ارائه مىکنیم:
الف ـ شکل هدایت به دست و برعهدهى ما نیست. خداوند خود مىداند که به حکمتش، حقایق را چگونه به بشر برساند. از این جهت تا حد صراحت و وضوح به کار برد چه بسا پروردگار در مواردى مطالبى را مخفى داشته است تا بزرگان خود را بیازماید. به داستانى که از قرآن کریم راجع به بنى اسرائیل نقل کردیم مجدداً توجه فرمائید: خداوند مىفرماید: «با موسى علیه السلام سىشب وعده گذاردیم و این قرار را با ده شب دیگر کامل ساختیم.» (سوره اعراف / 142) در اینجا بنى اسرائیل که تنها از وعدهى نخست به مدت سىشب خبر داشتند وقتى حضرت موسى علیه السلام پس از سىشب بازنگشت، خیال کردند او از دنیا رفته است و زمینه انحرافشان تشدید شد. آیا مىتوان گفت که اگر خداوند از ابتدا صراحتاً اعلام مىفرمود وعده موسى علیه السلام چهل شب است، زمینهى گمراهى بنى اسرائیل از میان مىرفت...؟ در پاسخ باید گفت این تشخیص ما است ولى به روشنى مشاهده مىشود که حکمت الهى به گونهى دیگرى اقتضا کرد و خداوند اراده فرمود که به این وسیله بنىاسرائیل را پس از مشاهده آن همه نعمت و معجزات بیازماید و آنها وظیفه داشتند با حضور پیامبر الهى و جانشین حضرت موسى علیه السلام در میانشان یعنى حضرت هارون علیه السلام از ایشان کسب تکلیف کنند و حق نداشتند به صرف غیبت حضرت موسى علیه السلام و با ملاحظه یک گوساله فلزى که از او صداى حیوان بر مى خاست، (سوره اعراف / 148) گوساله پرست شوند.
توجه کنید که منظور از این بخش پاسخ آن نیست که خداوند مسألهى امامت امیرالمؤمنین علیه السلام را مخفى نگاه داشته تا مردم را به وسیله آن بیازماید بلکه این امر به صراحت تمام در قرآن و فرمایشات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از روز نخست دعوت حضرتش تا لحظه رحلت تکرار شد، بلکه منظور آن که میزان تصریح به یک مسأله با نحوه بیان آن به عهده پرودرگار عالم است و این موضوع، جاى ابراز سلیقه ما انسانها نیست و چه بسا شکل خاصى از اعلام یک موضوع به جهت امتحان کردن بشر باشد، اما به هر تقدیر خداوند حجت خود را بر انسانها تمام مىکند و جایى براى عذر باقى نمىگذارد.
ب ـ خداوند متعال وعدهداده که قرآن کریم را حفظ خواهد فرمود (سوره حجر / آیه 9) و این محافظت قطعاً بدان شکل است که خداوند اسباب طبیعى آن را فراهم آورده، نه آنکه مثلاً اگر کسى خواست قرآن را تحریف کند او را ناتوان یا منصرف سازد.
خداوند شرایط را به گونهاى فراهم ساخته تا زمینه تحریف قرآن بهطور طبیعى فراهم نیاید و از میان برود. مثلاً اگر تصریح به نام امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن مىشد این یک زمینه تحریف بود، زیرا براى ممانعت از خلافت ایشان، لازم مىآمد که چنین آیه یا آیاتى از قرآن حذف گردد.
وقایع تلخ تاریخ اسلام نشان داد که وقتى قصد به دست آوردن قدرت در میان باشد، کارهاى اعجاب آورى مثل حمله به خانه دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله آن هم تنها چند روز پس از رحلت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله و یا دستور به لعن امیرالمؤمنین علیهالسلام بر روى هر منبر و در هر خطابه (که حدود شصت سال به امر معاویه در کشور اسلامى رواج داشت) و یا خارجى نامیدن نوهى پیامبر صلى الله علیه و آله با آنکه همه مىدانستند رسول خدا صلى الله علیه و آله تا چه حد حسین علیه السلام را گرامى مىداشت... جامهى عمل مىپوشد و حذف یک نام از قرآن کارى مشکلتر از چنین اعمالى نبود و اگر باب تحریف قرآن باز مىشد دیگر این باب قابل بستن نمىبود.
ج ـ سؤال کننده در واقع مىخواهد بگوید اگر نام مقدس حضرت على علیه السلام در قرآن آمده بود، دیگر همه اختلافها برچیده مىشد و همگان تسلیم خلافت آن حضرت مىشدند، در صورتیکه قرآنکریم نشان مىدهد که اگر گروهى در صدد انکار حقیقت باشند، حتى این قبیل تصریحات نیز چارهاى نخواهد ساخت. خداوند متعال در سوره بقره از آیه 247 داستان گروهى از بنى اسرائیل را آورده که به پیامبر خود گفتند، «فرماندهاى براى ما قرار ده تا (به فرماندهى او) در راه خدا بجنگیم» پیامبر آنان در نهایت گفت: «خداوند طالوت را به فرماندهى شما برانگیخته است.» آنان بلافاصله گفتند:«چگونه او بر ما فرماندهى یابد در حالى که ما نسبت به فرماندهى از او شایسته تریم و او قدرت گسترده مالى ندارد.» پیامبر پاسخ داد: «خداوند او را بر شما برگزیده» و توان جسمى او را فزونى بخشیده و خداوند فرماندهى خود را به هر کس بخواهد عطا مىکند و خداوند دانا و فزونى بخش است» اما تا پایان ماجرا (آیه 257) قرآن کریم نشان مىدهد که بنى اسرائیل با آنکه خودشان ابتدا چنین درخواستى از پیامبر خود نمودند و با وجود تصریح پیامبرشان که خداوند «طالوت» را بر شما برگزیده و برانگیخته، زیر بار او نرفتند.
د ـ قرآن کریم نام مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام را ذکر نکرده است، اما در آیاتى امامت و مقام الهى آن حضرت را به گونهاى زیبا دقیق بیان کرده که اولاً به دلیل عدم وجود نام ایشان، انگیزه تحریف در مخالفین و قدرت طلبان ایجاد نمىشود و از سوى دیگر مسئله به قدرى روشن و آفتابى است که حقیقت را بر هر جویندهاى آشکار و حجت را بر همگان تمام کرده است.
این ادعا را البته باید مورد به مورد با دلایل ثابت کرد، اما به اختصار اشارهاى به آیه ولایت (آیه 55 سوره مائده) مىکنیم. در این آیه خداوند ولىّ مؤمنین را به سه گروه منحصر دانسته است. زیرا در ابتداى آیه کلمه «انّما» بکار رفته که حرف حصر است. براى معناى ولى در این آیه سه احتمال گفتهاند که دوتاى آنها دوست و یاور است. اما این دو معنا قطعاً آیه مطابقت ندارد زیرا دوستى و یارى در میان همه مؤمنان جارى است و بالاترین مرتبه دوستى و یارى که برادرى است به حکم قرآن، باید میان همه مؤمنان برقرار باشد.
«انما المؤمنین اخوة» (سوره حجرات)
پس تنها معناى سوم باقى مىماند که همان سرپرستى و صاحب اختیار بودن است. سه گروه عبارتند از خدا و رسول و گروه سومى که خداوند با توصیفى به آنها اشاره کرده است. کسانى که ایمان آورده و نماز مىخوانند و در رکوع نماز صدقه مىدهند. جالب اینجاست که شأن نزول این آیه شریفه از مشهورترین شأن نزولهاى قرآنى است که شیعه و سنى آنرا نقل کردهاند و نزول آیه را در هنگامى دانستهاند که امیرالمؤمنین علیه السلام در رکوع نماز، به سائلى انگشتر خویش را صدقه داد.
حتى اگر خداوند بر فرض در آیهاى فرموده بود على بن ابیطالب خلیفه پیامبر است، باید مىرفتیم و بررسى مىکردیم که چند على بن ابیطالب در آن زمان بودهاند و چه بسا این نام براى فرد یا افرادى جعل مىشد و یا معلوم مىشد هستند کسانى که نام اصلى آنها على و کنیه واقعى پدرشان ابوطالب بوده است. و نیز اما اکنون فارغ از چنین مشابه سازیهایى، در تاریخ وتفسیر روشن است که شأن نزول آیه ولایت تنها یک على بوده است یعنى هم او که داماد و پسر عموى پیامبر صلى الله علیه و آله و همسر زهراى اطهر علیهاالسلام بوده است